677 lines
91 KiB
Plaintext
677 lines
91 KiB
Plaintext
\id REV Unlocked Literal Bible
|
||
\ide UTF-8
|
||
\h مکاشفه
|
||
\toc1 مکاشفه
|
||
\toc2 مکاشفه
|
||
\toc3 rev
|
||
\mt1 مکاشفه
|
||
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 1
|
||
\p
|
||
\v 1 مکاشفۀ عیسی مسیح، که خدا به او عطا فرمود تا آنچه را میباید زود واقع شود، به خادمان خود بازنماید، و آن را با فرستادن فرشتۀ خود بر خادمش یوحنا آشکار ساخت.
|
||
\v 2 و یوحنا بر هرآنچه دید، یعنی بر کلام خدا و شهادت عیسی مسیح، گواهی میدهد.
|
||
\v 3 خوشا به حال کسی که این کلامِ نبوّت را قرائت میکند و خوشا به حال آنان که آن را میشنوند و آنچه را در آن نوشته شده، نگاه میدارند؛ زیرا وقت نزدیک است.
|
||
\v 4 از یوحنا،
|
||
به هفت کلیسا که در ایالت آسیا هستند:
|
||
فیض و سلامتی از جانب او که هست و بود و میآید بر شما باد، و از جانب هفت روحِ پیشگاه تخت او،
|
||
\v 5 و از جانب عیسی مسیح، آن شاهد امین و نخستزاده از میان مردگان و فرمانروای پادشاهان جهان.
|
||
بر او که ما را محبت میکند و با خون خود ما را از گناهانمان رهانید،
|
||
\v 6 و از ما پادشاهیای ساخت و کاهنانی برای خدا و پدر خود، بر او جلال و قدرت باد، تا ابد. آمین.
|
||
\v 7 هان با ابرها میآید،
|
||
هر چشمی او را خواهد دید،
|
||
حتی چشم آنان که نیزه به او زدند؛
|
||
و همۀ طوایفِ زمین به سوگش خواهند نشست.
|
||
آری چنین خواهد بود. آمین.
|
||
\v 8 خداوندْ خدا میگوید: «مَنَم ’الف‘ و مَنَم ’ی‘؛ مَنَم آن که هست و بود و میآید، آن قادر مطلق.»
|
||
\v 9 من یوحنا، برادر شما، که در رنجها و در پادشاهی و در استقامتی که در عیسی از آن ماست، با شما شریکم، بهخاطر کلام خدا و شهادت عیسی، در جزیرۀ پاتموس بودم.
|
||
\v 10 در روزِ خداوند، در روح شدم و صدایی بلند چون بانگ شیپور از پشت سر شنیدم
|
||
\v 11 که میگفت: «آنچه را که میبینی بر طوماری بنویس و به هفت کلیسای اَفِسُس، اِسمیرنا، پِرگاموم، تیاتیرا، ساردِس، فیلادِلفیه و لائودیکیه بفرست.»
|
||
\v 12 پس رو به عقب برگردانیدم تا ببینم آن چه صدایی است که با من سخن میگوید؛ و چون برگشتم، هفت چراغدان طلا دیدم،
|
||
\v 13 و در میان آن چراغدانها یکی را دیدم که به ’پسر انسان‘ میمانست. او ردایی بلند بر تن داشت و شالی زرّین بر گرد سینه.
|
||
\v 14 سر و مویش چون پشم سفید بود، به سفیدی برف، و چشمانش چون آتشِ مشتعل بود.
|
||
\v 15 پاهایش چون برنجِ تافته بود در کوره گداخته، و صدایش به غرّش سیلابهای خروشان میمانست.
|
||
\v 16 و در دست راستش هفت ستاره داشت و از دهانش شمشیری بُرّان و دو دم بیرون میآمد، و چهرهاش چونان خورشید بود در درخشش کاملش.
|
||
\v 17 چون او را دیدم همچون مرده پیش پاهایش افتادم. امّا او دست راستش را بر من نهاد و گفت: «بیم مدار، من اوّلم و من آخر؛
|
||
\v 18 و من آن که زنده اوست. مرده بودم، امّا اینک ببین که زندۀ جاویدم و کلیدهای مرگ و جهانِ مردگان در دست من است.
|
||
\v 19 «پس آنچه دیدهای، و آنچه اکنون هست و آنچه از این پس خواهد شد، همه را بنویس.
|
||
\v 20 راز آن هفت ستاره که در دست راست من دیدی و راز آن هفت چراغدان طلا این است: آن هفت ستاره، فرشتگان هفت کلیسایند، و آن هفت چراغدان، همان هفت کلیسا.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 2
|
||
\p
|
||
\v 1 «به فرشتۀ کلیسای اَفِسُس بنویس:
|
||
«آن که هفت ستاره را در دست راست دارد و در میان هفت چراغدان طلا گام میزند، چنین میگوید:
|
||
\v 2 اعمال تو را میدانم و از سختکوشی و پایداری تو آگاهم. میدانم که شریران را تحمّل نمیتوانی کرد و کسانی را که خود را رسول میخوانند و نیستند، آزمودهای و آنان را دروغگو یافتهای.
|
||
\v 3 میدانم که استقامت نشان دادهای و به پاس نام من سختیها تحمّل کردهای و خسته نشدهای.
|
||
\v 4 «امّا این ایراد را بر تو دارم که محبتِ نخستینِ خود را فرو گذاشتهای.
|
||
\v 5 به یاد آر که از کجا سقوط کردهای. پس توبه کن و اعمالی را به جا آور که در آغاز به جا میآوردی. چه اگر توبه نکنی، خود خواهم آمد و چراغدانت را از آنجا که هست برمیگیرم.
|
||
\v 6 ولی این حُسن را داری که از کارهای نیکولاییان بیزاری، آنگونه که من نیز بیزارم.
|
||
\v 7 «آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه میگوید. هر که غالب آید، به او نعمت خوردن از درخت حیات را خواهم بخشید که در فردوس خداست.
|
||
\v 8 «به فرشتۀ کلیسای اِسمیرنا بنویس:
|
||
«آن اوّل و آن آخر که مُرد و زنده شد، چنین میگوید:
|
||
\v 9 از سختیها و فقر تو آگاهم، با این همه ثروتمندی! از تهمتهای ناروای آنان که خود را یهود میخوانند و نیستند، بلکه کنیسۀ شیطانند، باخبرم.
|
||
\v 10 از رنجی که خواهی کشید، مترس. باخبر باش که ابلیس برخی از شما را به زندان خواهد افکند تا آزموده شوید و ده روز آزار خواهید دید. لیکن تا به مرگ وفادار بمان که من تاج حیات را به تو خواهم بخشید.
|
||
\v 11 «آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه میگوید. هر که غالب آید، از مرگ دوّم گزند نخواهد دید.
|
||
\v 12 «به فرشتۀ کلیسای پِرگاموم بنویس:
|
||
«او که شمشیر بُرّانِ دو دم دارد، چنین میگوید:
|
||
\v 13 میدانم کجا مسکن داری، آنجا که پایتخت شیطان است. با این همه به نام من وفادار ماندهای و حتی در ایام آنتیپاس، آن گواهِ امینِ من که او را در شهر شما که زیستگاه شیطان است کشتند، ایمانی را که به من داشتی انکار نکردی.
|
||
\v 14 «با وجود این، یکی دو ایراد بر تو دارم. در آنجا کسانی را داری که از تعلیم بَلعام پیروی میکنند؛ همان که بالاق را آموخت که بنیاسرائیل را برانگیزاند تا از خوراک تقدیمی به بتها بخورند و دست به بیعفتی بیالایند.
|
||
\v 15 از این گذشته، کسانی را هم داری که از تعلیم نیکولاییان پیروی میکنند.
|
||
\v 16 پس توبه کن، وگرنه بهزودی نزد تو خواهم آمد و با شمشیر دهانم با آنها خواهم جنگید.
|
||
\v 17 «آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه میگوید. هر که غالب آید، به او از آن ’مَنّای‘ مخفی خواهم داد. هم به او سنگی سفید خواهم بخشید که بر آن نام تازهای حک شده است، نامی که جز بر آن که دریافتش میکند، شناخته نیست.
|
||
\v 18 «به فرشتۀ کلیسای تیاتیرا بنویس:
|
||
«پسر خدا که چشمانی چون آتشِ مشتعل دارد و پاهایی چون برنجِ تافته، چنین میگوید:
|
||
\v 19 من از اعمال تو، از محبت و وفاداری و خدمت و پایداری تو آگاهم، و آگاهم که اعمال تو اکنون بیش از گذشته است.
|
||
\v 20 امّا این ایراد را بر تو دارم که بر آن زن ایزابل نام که خود را نبیه میخواند، آسان میگیری. هم او که با تعلیم خود بندگان مرا میفریبد تا دست به بیعفتی بیالایند و از خوراک تقدیمی به بتها بخورند.
|
||
\v 21 به او مهلت دادهام تا از هرزگی توبه کند، امّا به توبه تمایل ندارد.
|
||
\v 22 پس او را به بستر رنجوری خواهم افکند و آنان را که با او زنا میکنند به رنجی عظیم گرفتار خواهم کرد، مگر اینکه از رفتن به راههای او توبه کنند.
|
||
\v 23 و فرزندان او را به هلاکت خواهم رساند. آنگاه همۀ کلیساها خواهند دانست که من کاوشگر دلها و افکارم و به هر یک از شما بر حسب اعمالش پاداش خواهم داد.
|
||
\v 24 امّا به بقیۀ شما در تیاتیرا، به شما که پیرو این تعلیم نیستید و به اصطلاح ’اسرار نهانی شیطان‘ را نیاموختهاید، این را میگویم که بر شما باری بیش از آنکه بر دوش دارید، نمیگذارم.
|
||
\v 25 تنها به پاسداری از آنچه دارید بکوشید تا من بیایم.
|
||
\v 26 «هر که غالب آید و اعمال مرا تا به آخر نگاه دارد، او را بر ملتها اقتدار خواهم بخشید،
|
||
\v 27 «”با عصای آهنین بر آنان حکم خواهد راند؛
|
||
و آنان را چون کوزۀ سفالین خُرد خواهد کرد،“
|
||
همانگونه که من این اقتدار را از پدرم یافتهام.
|
||
\v 28 آری، به او ستارۀ صبح را خواهم بخشید.
|
||
\v 29 آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه میگوید.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 3
|
||
\p
|
||
\v 1 «و به فرشتۀ کلیسای ساردِس بنویس:
|
||
«آن که هفت روحِ خدا و هفت ستاره را دارد، چنین میگوید: از اعمال تو آگاهم. آوازۀ زنده بودنت بلند است، امّا مردهای.
|
||
\v 2 بیدار شو و آنچه را بازمانده و در آستانۀ مرگ است، استوار گردان! چرا که اعمال تو را نزد خدایم کامل نیافتم.
|
||
\v 3 پس آنچه را یافته و شنیدهای، به یاد آر؛ آن را نگاه دار و توبه کن. اگر بیدار نشوی، دزدانه به سراغت خواهم آمد و تو آن ساعت را که به سراغت میآیم، نخواهی دانست.
|
||
\v 4 «امّا تَنی چند هنوز در ساردِس داری که دامنْ آلوده نکردهاند. اینان جامۀ سفید در بر، با من گام خواهند زد، زیرا که شایستهاند.
|
||
\v 5 هر که غالب آید، اینچنین به جامۀ سفید آراسته خواهد شد و نامش را هرگز از دفتر حیات نخواهم زدود، بلکه آن را در حضور پدرم و فرشتگانش بر زبان خواهم آورد.
|
||
\v 6 آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه میگوید.
|
||
\v 7 «به فرشتۀ کلیسای فیلادِلفیه بنویس:
|
||
«آن که قدّوس است و حق، آن که کلید داوود را دارد، آن که میگشاید و کس نخواهد بست، و میبندد و کس نخواهد گشود، چنین میگوید:
|
||
\v 8 اعمال تو را میدانم. اینک دری گشوده پیش روی تو نهادهام که هیچکس آن را نمیتواند بست. میدانم که توانت ناچیز است، امّا کلام مرا نگاه داشتهای و نام مرا انکار نکردهای.
|
||
\v 9 اینک آنان را که از کنیسۀ شیطانند و خود را یهود میخوانند و نیستند، وا میدارم تا بیایند و به پای تو افتند و اِذعان کنند که من تو را دوست داشتهام.
|
||
\v 10 حال که فرمان مرا به پایداری نگاه داشتهای، من نیز تو را از ساعت آزمایشی که بر کل جهان خواهد آمد تا ساکنان زمین را بیازماید، در امان خواهم داشت.
|
||
\v 11 «بهزودی میآیم. آنچه داری، محکم نگه دار تا کسی تاجت را نرباید.
|
||
\v 12 هر که غالب آید، او را ستونی در معبدِ خدایم خواهم ساخت، و دیگر آنجا را هرگز ترک نخواهد کرد. بر او نام خدایم را و نام شهر خدایم، اورشلیم جدید را که از جانب خدا از آسمان نازل میشود، و نام جدید خود را خواهم نوشت.
|
||
\v 13 آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه میگوید.
|
||
\v 14 «به فرشتۀ کلیسای لائودیکیه بنویس:
|
||
«آن آمین، آن شاهد امین و راست، آن که مبدأ آفرینش خداست، چنین میگوید:
|
||
\v 15 اعمال تو را میدانم؛ میدانم که نه سردی و نه گرم. و کاش یا این بودی یا آن.
|
||
\v 16 امّا چون ولرمی، نه گرم و نه سرد، چیزی نمانده که تو را چون تف از دهان بیرون بیندازم.
|
||
\v 17 میگویی: ”دولتمندم؛ مال اندوختهام و به چیزی محتاج نیستم.“ و غافلی که تیرهبخت و اسفانگیز و مستمند و کور و عریانی.
|
||
\v 18 تو را پند میدهم که زرِ نابِ گذشته از آتش از من بخری تا دولتمند شوی؛ و جامههای سفید، تا به تن کنی و عریانی شرمآورت دیده نشود؛ و مرهم، تا بر چشمان خود بگذاری و بینا شوی.
|
||
\v 19 «من کسانی را توبیخ و تأدیب میکنم که دوستشان میدارم. پس به غیرت بیا و توبه کن.
|
||
\v 20 هان بر در ایستاده میکوبم. کسی اگر صدای مرا بشنود و در به رویم بگشاید، به درون خواهم آمد و با او همسفره خواهم شد و او با من.
|
||
\v 21 «هر که غالب آید، او را حق نشستن با من بر تخت خودم خواهم بخشید، همانگونه که من غالب آمدم و با پدرم بر تخت او نشستم.
|
||
\v 22 آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه میگوید.»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 4
|
||
\p
|
||
\v 1 پس از آن نظر کردم و اینک پیش رویم دری گشوده در آسمان بود، و همان صدایِ چون بانگ شیپور که نخست بار با من سخن گفته بود، دیگر بار گفت: «بالا بیا، و من آنچه را بعد از این میباید واقع شود، بر تو خواهم نمود.»
|
||
\v 2 در دم در روح شدم و هان تختی پیش رویم در آسمان قرار داشت و بر آن تخت کسی نشسته بود.
|
||
\v 3 آن تختنشین، ظاهری چون سنگِ یشم و عقیق داشت و دور تا دور تخت را رنگینکمانی زمرّدگون فرا گرفته بود.
|
||
\v 4 گرداگرد تخت، بیست و چهار تخت دیگر بود و بر آنها بیست و چهار پیر نشسته بودند. آنان جامۀ سفید بر تن داشتند و تاج طلا بر سر.
|
||
\v 5 و از تخت، برق آذرخش برمیخاست و غریو غرّش رعد. پیشاپیش تخت، هفت مشعلِ مشتعل بود. اینها هفت روحِ خدایند.
|
||
\v 6 و پیش تخت، چیزی بود که به دریایی از شیشه میمانست، چون بلور.
|
||
در آن میان، در اطراف تخت، چهار موجود زنده بود، پوشیده از چشم، از پیش و از پس.
|
||
\v 7 موجود زندۀ اوّل، به شیر میمانست و موجود زندۀ دوّم به گوساله. سوّمی، صورت انسان داشت و چهارمی، چونان عقابی بود در پرواز.
|
||
\v 8 آنها هرکدام شش بال داشتند و دور تا دور، حتی زیر بالها، پوشیده از چشم بودند، و شبانهروز بیوقفه میگفتند:
|
||
«قدّوس، قدّوس، قدّوس است
|
||
خداوندْ خدای قادر مطلق،
|
||
او که بود و هست و میآید.»
|
||
\v 9 هر بار که آن موجودهای زنده، جلال و عزّت و سپاس نثار آن تختنشین میکنند که جاودانه زنده است،
|
||
\v 10 آن بیست و چهار پیر پیش روی تختنشین بر خاک میافتند و او را که جاودانه زنده است میپرستند و پیش تخت او تاج از سر فرو میگذارند و میگویند:
|
||
\v 11 «ای خداوندْ خدای ما،
|
||
تو سزاوار جلال و عزّت و قدرتی،
|
||
زیرا که آفریدگار همه چیز تویی
|
||
و همه چیز به خواست تو وجود یافت و به خواست تو آفریده شد.»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 5
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه در دست راست آن تختنشین طوماری دیدم با نوشتههایی بر پشت و روی آن، و طومار به هفت مُهر مَمْهور بود.
|
||
\v 2 و فرشتهای نیرومند دیدم که به بانگ بلند ندا میداد: «کیست که سزاوار برداشتن مُهرها و برگشودن طومار باشد؟»
|
||
\v 3 و هیچکس، نه در آسمان، نه بر زمین، و نه در زیر زمین، توانِ آن نداشت که طومار را برگشاید یا حتی در آن نظر کند.
|
||
\v 4 من زار زار میگریستم زیرا هیچکس یافت نشد که سزاوار گشودن طومار یا نظر کردن در آن باشد.
|
||
\v 5 آنگاه یکی از پیران به من گفت: «گریان مباش. اینک آن شیرِ قبیلۀ یهودا، آن ریشۀ داوود، غالب آمده است، تا طومار و هفت مُهر آن را بگشاید.»
|
||
\v 6 آنگاه برهای دیدم که گویی ذبح شده باشد، ایستاده در مرکز تخت و محصور میان آن چهار موجود زنده و پیران. هفت شاخ داشت و هفت چشم که هفت روحِ خدایند که به تمام زمین فرستاده شدهاند.
|
||
\v 7 او پیش آمد و طومار را از دست راست آن تختنشین گرفت.
|
||
\v 8 پس از آنکه طومار را گرفت، آن چهار موجود زنده و آن بیست و چهار پیر پیش پای بره بر خاک افتادند. آنها هر یک چنگی در دست داشتند و جامی زرّینْ آکنده از بخوری که همان دعاهای مقدسین است.
|
||
\v 9 و سرودی تازه بدینسان میسرودند که:
|
||
«تو سزاوار گرفتن طوماری و سزاوار گشودن مُهرهای آن،
|
||
چرا که ذبح شدی، و با خون خود مردم را
|
||
از هر طایفه و زبان و قوم و ملت،
|
||
برای خدا خریدی؛
|
||
\v 10 و از آنان حکومتی ساختی و کاهنانی که خدمتگزار خدای ما باشند
|
||
و اینان بر زمین سلطنت خواهند کرد.»
|
||
\v 11 آنگاه نظر کردم و صدای خیل فرشتگان را شنیدم که گرداگرد آن تخت فراهم آمده بودند و گرداگرد آن موجودهای زنده و آن پیران. شمار آنها از هزاران هزار و کُرورها کُرور بیشتر بود.
|
||
\v 12 و با صدای بلند چنین میگفتند:
|
||
«آن برۀ ذبح شده
|
||
سزاوار قدرت و دولت و حکمت و توانایی است،
|
||
و سزاوار حرمت و جلال و ستایش.»
|
||
\v 13 سپس شنیدم هر مخلوقی که در آسمان و بر زمین و زیر زمین و در دریاست، با هرآنچه در آنهاست، چنین میسرودند که:
|
||
«ستایش و حرمت، و جلال و قدرت،
|
||
تا ابد از آنِ تختنشین و بره باد.»
|
||
\v 14 و آن چهار موجود زنده گفتند: «آمین»، و آن پیران بر زمین افتادند و نیایش کردند.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 6
|
||
\p
|
||
\v 1 هنگامی که بره نخستین مُهر از آن هفت مُهر را گشود، من ناظر بودم و شنیدم یکی از آن چهار موجود زنده با صدایی چون رعد گفت: «پیش آی!»
|
||
\v 2 همین که نظر کردم اسبی سفید پیش رویم پدیدار شد. آن که بر آن اسب سوار بود، کمانی در دست داشت؛ به او تاجی داده شد و او پیروزمندانه به پیش تاخت تا ظفر بیابد.
|
||
\v 3 و هنگامی که دوّمین مُهر را گشود، شنیدم که دوّمین موجود زنده گفت: «پیش آی!»
|
||
\v 4 و اسبی دیگر بیرون آمد که به سرخی آتش بود، و به آن که بر آن اسب سوار بود قدرت داده شد تا صلح از روی زمین برگیرد و آدمیان را به کشتار یکدیگر برگمارد. و به او شمشیری بزرگ داده شد.
|
||
\v 5 و هنگامی که سوّمین مُهر را گشود، شنیدم که سوّمین موجود زنده گفت: «پیش آی!» همین که نظر کردم، اسبی سیاه پیش رویم پدیدار شد و آن که بر آن اسب سوار بود ترازویی در دست داشت.
|
||
\v 6 و از میان آن چهار موجود زنده، چیزی شبیه صدایی شنیدم که میگفت: «یک پیمانه گندم، یک دینار، و سه پیمانه جو، یک دینار؛ و روغن و شراب را ضایع مکن!»
|
||
\v 7 و هنگامی که چهارمین مُهر را گشود، شنیدم که چهارمین موجود زنده گفت: «پیش آی!»
|
||
\v 8 همین که نظر کردم، اسبی پریدهرنگ پیش رویم پدیدار شد و آن که بر آن اسب سوار بود مرگ نام داشت و جهانِ مردگان از پی او میآمد. و به آنها بر یکربع زمین قدرت داده شد تا بکشند با شمشیر و قحطی و بیماری مهلک و وحوش روی زمین.
|
||
\v 9 و هنگامی که مُهر پنجم را گشود، زیر مذبح، نفوس کسانی را دیدم که در راه کلام خدا و شهادتی که داشتند، کشته شده بودند.
|
||
\v 10 اینان بانگ بلند برداشتند که: «ای سرور مقتدر، ای قدّوس، ای برحق، تا به کی از داوری زمینیان و گرفتن انتقام خون ما از آنان بازمیایستی؟»
|
||
\v 11 آنگاه به هر یک از آن نفوس، ردایی سفید داده شد و به آنان گفته شد که پاسی دیگر بیارامند تا شمار همردیفان و برادرانشان که میباید چون آنان کشته شوند، کامل گردد.
|
||
\v 12 و هنگامی که ششمین مُهر را گشود، من ناظر بودم که ناگاه زمینلرزهای عظیم روی داد و خورشید سیاه شد، چون پلاسینْجامهای پشمین؛ و ماه، یکپارچه به رنگِ خون گشت.
|
||
\v 13 و ستارگان آسمان بر زمین فرو ریختند، آنگونه که انجیرهای دیررَس به تکان تندبادی از درخت فرو میریزند.
|
||
\v 14 و آسمان جمع شد، چون طوماری که در خود پیچیده شود، و هر کوه و جزیرهای از جای خود برگرفته شد.
|
||
\v 15 آنگاه پادشاهان زمین و بزرگان، و سپهسالاران و دولتمندان و قدرتمندان، و هر غلام و هر آزادمردی در غارها و در میان صخرههای کوهها پنهان شدند.
|
||
\v 16 آنان خطاب به کوهها و صخرهها میگفتند: «بر ما فرود آیید و ما را از روی آن تختنشین و از خشم بره فرو پوشانید.
|
||
\v 17 زیرا که روز بزرگ خشم آنان فرا رسیده و که را توان ایستادگی است؟»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 7
|
||
\p
|
||
\v 1 پس از آن، دیدم چهار فرشته در چهارگوشۀ زمین ایستادهاند و چهار بادِ زمین را بازمیدارند تا بر خشکی و دریا و هیچ درختی نوزند.
|
||
\v 2 آنگاه فرشتهای دیگر دیدم که از محل طلوعِ آفتاب سر میزد و مُهر خدای زنده با او بود. و به بانگ بلند به آن چهار فرشته که قدرت آسیب رساندن به خشکی و دریا به آنها داده شده بود، ندا داد که:
|
||
\v 3 «پیش از آنکه بر پیشانی بندگان خدایمان مُهر زنیم، به خشکی و دریا و درختان آسیب نرسانید.»
|
||
\v 4 آنگاه شنیدم که شمار مُهرشدگان صد و چهل و چهار هزار تن از کل قبایل بنیاسرائیل بود.
|
||
\v 5 از قبیلۀ یهودا دوازده هزار تن مُهر شدند،
|
||
از قبیلۀ رِئوبین، دوازده هزار تن،
|
||
از قبیلۀ جاد، دوازده هزار تن،
|
||
\v 6 از قبیلۀ اَشیر، دوازده هزار تن،
|
||
از قبیلۀ نَفتالی، دوازده هزار تن،
|
||
از قبیلۀ مَنَسی، دوازده هزار تن،
|
||
\v 7 از قبیلۀ شَمعون، دوازده هزار تن،
|
||
از قبیلۀ لاوی، دوازده هزار تن،
|
||
از قبیلۀ یِساکار، دوازده هزار تن،
|
||
\v 8 از قبیلۀ زِبولون، دوازده هزار تن،
|
||
از قبیلۀ یوسف، دوازده هزار تن،
|
||
و از قبیلۀ بِنیامین دوازده هزار تن.
|
||
\v 9 پس از آن نظر کردم و اینک جماعتی عظیم از هر ملت و طایفه و قوم و زبان پیش روی خود دیدم که هیچکس آنان را نمیتوانست شماره کند و همه پیش تخت و در پیشگاه بره ایستاده بودند. همگان ردای سفید بر تن داشتند و شاخۀ نخل به دست.
|
||
\v 10 آنان به بانگ بلند ندا در دادند که:
|
||
«نجات از آن خدای ماست،
|
||
که بر تخت نشسته؛
|
||
و از آنِ بره است.»
|
||
\v 11 و همۀ فرشتگان، گرداگرد تخت و گرداگرد پیران و چهار موجود زنده ایستادند؛ و همه در پیشگاه تخت روی بر زمین نهادند و خدا را پرستش کرده،
|
||
\v 12 گفتند:
|
||
«آمین!
|
||
ستایش و جلال
|
||
و حکمت و سپاس و اکرام
|
||
و قدرت و توانایی
|
||
خدای ما را باد، تا ابد.
|
||
آمین!»
|
||
\v 13 آنگاه یکی از آن پیران از من پرسید: «اینان که ردای سفید به تن دارند کیانند و از کجا آمدهاند؟»
|
||
\v 14 جواب دادم: «این را تو میدانی، سرورم.» و او گفت: «اینان همان کسانند که از عذاب عظیم برگذشتهاند و رداهای خود را در خون بره شستهاند و سفید کردهاند.
|
||
\v 15 هم از این روست که:
|
||
«اینان در پیشگاه تخت خدایند
|
||
و شبانهروز او را در معبدش خدمت میکنند؛
|
||
و آن تختنشین، خیمۀ خود را بر آنان میگستراند.
|
||
\v 16 و دیگر هرگز گرسنه نخواهند شد،
|
||
و هرگز تشنه نخواهند گردید،
|
||
و دیگر تابش خورشید به رویشان نخواهد بارید،
|
||
و نه تابش هیچ گرمای سوزان دیگر.
|
||
\v 17 زیرا که بره از مرکز تختْ شبان آنان خواهد بود،
|
||
و آنان را به چشمههای آب حیات رهنمون خواهد شد.
|
||
و خدا هر قطره اشکی را از چشم آنان خواهد سترد.»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 8
|
||
\p
|
||
\v 1 هنگامی که بره هفتمین مُهر را گشود، حدود نیمساعت سکوت بر آسمان حکمفرما شد.
|
||
\v 2 و آن هفت فرشته را دیدم که در پیشگاه خدا میایستند، و به آنان هفت شیپور داده شد.
|
||
\v 3 و فرشتهای دیگر آمد که بخورسوزی از طلا با خود داشت، و پیش مذبح ایستاد. به او بخور بسیار داده شد تا آن را با دعاهای همۀ مقدسین بر مذبح طلاییِ پیش تخت تقدیم کند.
|
||
\v 4 دود بخور با دعاهای مقدسین از دستهای آن فرشته تا به پیشگاه خدا بالا رفت.
|
||
\v 5 آنگاه فرشته بخورسوز را برگرفت و از آتش مذبح بیاکند و بر زمین افکند. آنگاه غرّشِ رعد بود و بانگ و غوغا، و آذرخش که برمیخاست و زمین که میلرزید.
|
||
\v 6 آنگاه آن هفت فرشته که آن هفت شیپور را داشتند، آهنگِ نواختن آنها کردند.
|
||
\v 7 فرشتۀ اوّل شیپورش را به صدا درآورد، و تگرگ و آتشِ آمیخته با خون بود که ناگهان بر زمین بارید و یک سوّم زمین سوخت و یک سوّم درختان سوختند و همۀ سبزهها سوختند.
|
||
\v 8 فرشتۀ دوّم شیپورش را به صدا درآورد، و چیزی بسان کوهی بزرگ که مشتعل به آتش بود، به دریا افکنده شد و یک سوّم دریا بدل به خون گشت.
|
||
\v 9 و یک سوّم از موجودات زندۀ دریا مُردند و یک سوّم از کشتیها نابود شدند.
|
||
\v 10 فرشتۀ سوّم شیپورش را به صدا درآورد، و ستارهای بزرگ چون مشعلی سوزان از آسمان به روی یک سوّم از رودخانهها و چشمهساران فرو افتاد.
|
||
\v 11 نام آن ستاره ’اَفْسَنْتین‘ بود، و یک سوّم از آبها تلخ شد. و مردمان بسیار از آبها که تلخ شده بود، مُردند.
|
||
\v 12 فرشتۀ چهارم شیپورش را به صدا درآورد، و یک سوّم خورشید ضربت خورد، و یک سوّم ماه و یک سوّم ستارگان نیز، چندان که یک سوّم از آنها تاریک شد. و یک سوّم روز بینور ماند و یک سوّم شب نیز.
|
||
\v 13 و همچنان که به نظاره ایستاده بودم، شنیدم لاشخوری در دل آسمان به بانگ بلند فریاد زد: «وای، وای، وای بر ساکنان زمین، که چیزی نمانده صدای شیپورهای آن سه فرشتۀ دیگر برخیزد.»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 9
|
||
\p
|
||
\v 1 فرشتۀ پنجم شیپورش را به صدا درآورد، و من ستارهای دیدم افتاده از آسمان به زمین. به این ستاره، کلید هاویه داده شد.
|
||
\v 2 چون او در از هاویه برگشود، دودی از آن برخاست چون دود کورهای عظیم، چندان که خورشید و آسمان از دود چاه تیره و تاریک شدند.
|
||
\v 3 و از دلِ دود، ملخها به روی زمین آمدند و به آنها قدرتی چون قدرت عقربهای زمین داده شد،
|
||
\v 4 و به آنها گفته شد که به سبزههای زمین آسیب نرسانند، و نه به هیچ گیاه یا درختی، بلکه تنها به آن کسان آسیب برسانند که مُهر خدا بر پیشانی ندارند.
|
||
\v 5 و به آنها اجازه داده شد که آن کسان را پنج ماه شکنجه دهند، بیآنکه آنان را بکشند. و شکنجهای که آن کسان کشیدند به شکنجۀ نیش عقرب میمانست، آنگاه که انسان را بگزد.
|
||
\v 6 در آن روزها مردم جویای مرگ خواهند بود، امّا آن را نخواهند یافت؛ آرزوی مرگ خواهند کرد، امّا مرگ از آنها خواهد گریخت.
|
||
\v 7 و آن ملخها به اسبهایی میمانستند آمادۀ کارزار. بر سرشان چیزی بود که به تاج طلا میمانست و چهرههاشان به چهرۀ انسان شباهت داشت.
|
||
\v 8 موهایی چون موی زنان داشتند و دندانهایی چون دندان شیران.
|
||
\v 9 سینهپوشی داشتند چون جوشن آهنین، و صدای بالهاشان چون غرّش اسبان و ارابههای بسیار بود که به جنگ بشتابند.
|
||
\v 10 دُمها و نیشهایی داشتند چون دُم و نیش عقرب، و در دُمهاشان قدرت آن بود که پنج ماه به مردم آزار برسانند.
|
||
\v 11 پادشاهشان فرشتۀ هاویه بود که به زبان عبرانیان ’اَبَدون‘ نام دارد، و به یونانی ’آپولیون‘.
|
||
\v 12 ’وایِ‘ اوّل از سر گذشت. دو ’وایِ‘ دیگر هنوز باقی است.
|
||
\v 13 فرشتۀ ششم شیپورش را به صدا درآورد، و من آوازی شنیدم که از چهار شاخ مذبحِ طلایی که در پیشگاه خداست برمیآمد؛
|
||
\v 14 و شنیدم که به آن فرشتۀ ششم که شیپور داشت، گفت: «آن چهار فرشته را که در کنار رود بزرگ فُرات در بندند، آزاد کن.»
|
||
\v 15 پس آن چهار فرشته که برای همین ساعت و همین روز و همین ماه و همین سال آماده نگاه داشته شده بودند، آزاد شدند تا یک سوّم آدمیان را بکشند.
|
||
\v 16 و شنیدم که شمار سوارهنظام دویست میلیون بود.
|
||
\v 17 اسبان و سوارانی که در رؤیای خود دیدم، اینچنین بودند: جوشنهایی به تن داشتند به سرخی آتش و آبی کبود و زردیِ گوگرد. سرِ اسبان به سرِ شیر میمانست و از دهانشان آتش و دود و گوگرد بیرون میزد.
|
||
\v 18 یک سوّمِ آدمیان از این سه بلای آتش و دود و گوگرد که از دهانشان بیرون میزد، کشته شدند.
|
||
\v 19 قدرت اسبان در دهانشان بود و در دُمشان. زیرا دُمشان شبیه مار بود با سری که با آن صدمه میزدند.
|
||
\v 20 از آدمیان، آنان که از این بلاها هلاک نشدند، باز هم از کارهای دست خود توبه نکردند. باز هم نه از پرستش دیوها دست شستند و نه از پرستش بتهای زرّین و سیمین و برنجین و سنگی و چوبین که نه میبینند و نه میشنوند و نه میجنبند.
|
||
\v 21 نه نیز از آدمکُشیها و جادوگریها و بیعفتیها و دزدیهای خود توبه کردند.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 10
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه دیدم فرشتۀ نیرومند دیگری از آسمان فرود میآمد که ردایی از ابر در بر داشت و رنگینکمانی بر فراز سر. چهرهاش مانند خورشید بود و پاهایش چون ستونهای آتش.
|
||
\v 2 طوماری کوچک و گشوده در دست داشت. پای راست در دریا نهاد و پای چپ بر خشکی.
|
||
\v 3 و فریادی چندان بلند برآورد که به غرّش شیر میمانست و با فریاد او آن هفت رعد به صدا درآمدند و سخن گفتند.
|
||
\v 4 و هنگامی که آن هفت رعد سخن گفتند، آهنگِ نوشتن کردم؛ امّا شنیدم صدایی از آسمان گفت: «آنچه را آن هفت رعد گفتهاند، مَمْهور کن و منویس.»
|
||
\v 5 آنگاه آن فرشته که دیدم بر دریا و خشکی ایستاده بود، دست راست به آسمان بلند کرد
|
||
\v 6 و به او که تا ابد زنده است و آسمان و هر چه را در آن است آفریده و زمین و هر چه را در آن است و دریا و هر چه را در آن است، سوگند خورد و گفت: «دیگر بیش از این تأخیری در کار نخواهد بود.
|
||
\v 7 بلکه در آن ایام که هفتمین فرشته آهنگِ نواختن شیپورش کند، راز خدا تحقق خواهد یافت، آنگونه که بشارتش را به خادمان خود، انبیا، داده است.»
|
||
\v 8 آنگاه آن صدا که از آسمان شنیده بودم بار دیگر به من گفت: «برو و آن طومارِ گشوده در دست آن فرشته را که بر دریا و خشکی ایستاده است، بگیر.»
|
||
\v 9 پس به سوی آن فرشته رفتم و از او خواستم آن طومار کوچک را به من بدهد. فرشته با من گفت: «این را بگیر و بخور! درونت را تلخ خواهد کرد، امّا در دهانت چون عسلْ شیرین خواهد بود.»
|
||
\v 10 پس آن طومار کوچک را از دست فرشته گرفتم و خوردم. در دهانم چون عسلْ شیرین بود، امّا به شکم که فرو بردم، درونم تلخ شد.
|
||
\v 11 آنگاه مرا گفتند: «تو باز باید دربارۀ ملتهای بسیار و قومهای بسیار و زبانهای بسیار و پادشاهان بسیار نبوّت کنی.»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 11
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه ساقهای از نی به من داده شد که به چوب اندازهگیری میمانست و به من گفته شد: «برخیز و معبد خدا و مذبح را اندازه بگیر و شمار پرستندگان آنجا را تعیین کن،
|
||
\v 2 ولی تو را با صحن بیرونی کاری نباشد و آن را اندازه مگیر، زیرا که آن به کافران واگذار شده است. اینان شهر مقدّس را چهل و دو ماه لگدمال خواهند کرد.
|
||
\v 3 و من دو شاهد خود را مأمور خواهم ساخت که پلاس در بَر، هزار و دویست و شصت روز نبوّت کنند.»
|
||
\v 4 این دو، همان دو درخت زیتونند و همان دو چراغدان که در حضور خداوندِ زمین میایستند.
|
||
\v 5 اگر کسی بخواهد آسیبی به آنها برساند، آتش از دهانشان زبانه میکشد و دشمنانشان را فرو میبلعد. این است طریق مردن هر کس که قصد آزار آنان کند.
|
||
\v 6 آنان قادرند آسمان را در ببندند تا در ایام نبوّتشان باران نبارد و قادرند آبها را به خون بدل کنند و زمین را هر چند بار که بخواهند به هر بلا مبتلا سازند.
|
||
\v 7 باری، همین که آنان شهادت خود را یکسره به انجام رسانند، آن وحش که از هاویه بیرون میآید، با آنان خواهد جنگید و بر آنان غالب شده، آنان را خواهد کشت.
|
||
\v 8 و اجسادشان در میدان آن شهر بزرگ که به کنایه سُدوم و مصر خوانده میشود بر زمین خواهد ماند؛ همان شهر که خداوندشان نیز در آنجا بر صلیب شد.
|
||
\v 9 تا سه روز و نیم، مردمان از هر ملت و هر طایفه و هر زبان و هر قوم به تماشای اجساد آنان خواهند ایستاد و از خاکسپاریشان خودداری خواهند کرد.
|
||
\v 10 ساکنان زمین در مرگ آنان شادیها خواهند نمود و برای یکدیگر هدیهها خواهند فرستاد؛ زیرا که آن دو نبی ساکنان زمین را معذب ساخته بودند.
|
||
\v 11 امّا پس از سه روز و نیم، دَمِ حیات از جانب خدا به آنان داخل شد و به پا ایستادند. وحشتی عظیم بر کسانی که به تماشای آنان ایستاده بودند، مستولی شد.
|
||
\v 12 آنگاه شنیدند که صدایی بلند از آسمان به آنها گفت: «به اینجا بالا بیایید!» و آنان پیش چشم دشمنانشان در دلِ ابری به آسمان بالا رفتند.
|
||
\v 13 درست در همان ساعت، زمینلرزهای بزرگ درگرفت و یکدهم شهر فرو ریخت و هفت هزار تن در آن زمینلرزه کشته شدند و بازماندگان را وحشت فرا گرفت و خدای آسمانها را جلال دادند.
|
||
\v 14 ’وایِ‘ دوّم از سر گذشت. اینک ’وایِ‘ سوّم بهزودی خواهد رسید.
|
||
\v 15 آنگاه فرشتۀ هفتم شیپورش را به صدا درآورد؛ و ناگهان صداهایی بلند در آسمان پیچید که میگفت:
|
||
«حکومت جهان، از آنِ خداوند ما و مسیح او شده است.
|
||
و او تا ابد حکم خواهد راند.»
|
||
\v 16 و آن بیست و چهار پیر که در پیشگاه خدا بر تخت مینشینند، روی بر خاک نهادند و خدا را نیایش کرده،
|
||
\v 17 گفتند:
|
||
«تو را سپاس میگوییم ای خداوندْ خدای قادر مطلق،
|
||
ای آن که هستی و بودی.
|
||
زیرا که قدرت عظیم خود را به دست گرفتهای و سلطنت آغاز کردهای.
|
||
\v 18 قومها خشمگین بودند،
|
||
و اینک زمان خشم تو فرا رسیده است،
|
||
زمان آن رسیده که مردگان داوری شوند،
|
||
و خادمان تو، انبیا، پاداش بگیرند،
|
||
هم مقدسین و هم آنان که حرمت نام تو را نگاه میدارند،
|
||
از خُرد و بزرگ،
|
||
و کسانی که زمین را به نابودی کشاندهاند نابود گردند.»
|
||
\v 19 آنگاه معبد خدا در آسمان گشوده شد؛ و صندوق عهد او در درون معبد مشهود افتاد؛ و ناگهان برقِ آذرخش بود که برمیخاست و بانگ و غوغا بود و غرّشِ رعد بود که به گوش میرسید و زمینلرزه بود و تگرگِ بیامان بود که پدید میآمد.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 12
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه نشانی عظیم و شگرف در آسمان پدیدار شد: زنی که خورشید به تن داشت و ماه زیر پا داشت و تاجی از دوازده ستاره بر سر داشت.
|
||
\v 2 زن آبستن بود و فریادش از دردِ زا و عذاب زاییدن بلند بود.
|
||
\v 3 آنگاه نشانی دیگر در آسمان پدیدار شد: اژدهایی سرخفام و عظیم که هفت سر داشت و ده شاخ، و هفت تاج بر سرهایش بود.
|
||
\v 4 دُمش یک سوّم ستارگان آسمان را جاروب کرد و بر زمین فرو ریخت. اژدها پیش روی آن زن که در آستانۀ زایمان بود ایستاد، بدان قصد که فرزند او را تا به دنیا آمد، ببلعد.
|
||
\v 5 آن زن پسری به دنیا آورد، فرزند ذکوری که با عصای آهنین بر همۀ قومها فرمان خواهد راند. و فرزند او ربوده شد و نزد خدا و پیش تخت او فرستاده شد.
|
||
\v 6 و زن به بیابان، به جایی که خدا برای او مهیا کرده بود، گریخت تا در آنجا از او به مدت هزار و دویست و شصت روز نگهداری کنند.
|
||
\v 7 و ناگهان جنگی در آسمان درگرفت. میکائیل و فرشتگانش با اژدها جنگیدند و اژدها و فرشتگانش در برابر آنان به پیکار ایستادند،
|
||
\v 8 امّا شکست خوردند و پایگاه خود را در آسمان از دست دادند.
|
||
\v 9 اژدهای بزرگ به زیر افکنده شد، همان مار کهن که ابلیس یا شیطان نام دارد و جملۀ جهان را به گمراهی میکشاند. هم او و هم فرشتگانش به زمین افکنده شدند.
|
||
\v 10 آنگاه صدایی بلند در آسمان شنیدم که میگفت:
|
||
«اکنون نجات و قدرت و پادشاهی خدای ما،
|
||
و اقتدار مسیح او فرا رسیده است.
|
||
زیرا که آن مدّعیِ برادران ما
|
||
که شبانهروز در پیشگاه خدای ما بر آنان اتهام میزند،
|
||
به زیر افکنده شده است.
|
||
\v 11 آنان با خون بره و با کلام شهادت خود بر او پیروز شدهاند.
|
||
زیرا که جان خود را عزیز نشمردند، حتی تا به مرگ.
|
||
\v 12 پس شادی کنید ای آسمانها و ای ساکنان آنها!
|
||
امّا وای بر تو ای زمین، و وای بر تو ای دریا،
|
||
که ابلیس با خشم بسیار بر شما فرود آمده است،
|
||
زیرا که میداند فرصت چندانی ندارد.»
|
||
\v 13 و چون اژدها دید که به زمین فرو افکنده شده است، به تعقیب آن زن پرداخت که فرزند ذکور زاده بود.
|
||
\v 14 امّا دو بالِ آن عقاب بزرگ به آن زن داده شد تا به جایگاهی در بیابان پرواز کند که برای او مهیا شده بود و در آنجا، دور از دسترس آن مار، زمانی و زمانها و نیمزمانی از او نگهداری شود.
|
||
\v 15 آنگاه مار از دهان خود آبی بسان رود جاری ساخت تا در پی آن زن روان شود و سیلابْ او را با خود ببرد.
|
||
\v 16 امّا زمین به یاری زن آمد و دهان گشود و سیلاب را که اژدها از دهان خود جاری ساخته بود، فرو خورد.
|
||
\v 17 آنگاه اژدها به زن خشم برد و عزم آن کرد تا با دیگر فرزندان او بجنگد؛ یعنی با آنان که احکام خدا را اطاعت میکنند و شهادت عیسی را نگاه میدارند.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 13
|
||
\p
|
||
\v 1 و اژدها بر شنهای کنار دریا ایستاد.
|
||
آنگاه دیدم وحشی از دریا بیرون میآید. ده شاخ داشت و هفت سر، با ده تاج بر شاخهایش؛ و بر هر سرش نامی کفرآمیز نوشته شده بود.
|
||
\v 2 آن وحش که من دیدم به پلنگ میمانست، امّا پاهای خرس داشت و دهان شیر. و اژدها قدرت خود را و تخت خود را به وحش داد و اقتداری عظیم به او بخشید.
|
||
\v 3 از سرهای آن وحش، یکی گویی زخمی مهلک برداشته بود، امّا آن زخم مهلک بهبود یافته بود. تمام جهان در حیرت فرو شد و به پیروی از آن وحش گردن نهاد.
|
||
\v 4 مردم اژدها را پرستش میکردند زیرا که به آن وحش اقتدار بخشیده بود. نیز آن وحش را پرستش میکردند و میپرسیدند: «کیست آن که همتای این وحش باشد؟ کیست آن که بتواند با او بجنگد؟»
|
||
\v 5 به وحش دهانی داده شد تا سخنان نخوتبار و کفرآمیز بگوید، و اجازه یافت تا اقتدار خود را چهل و دو ماه به کار بَرَد.
|
||
\v 6 پس دهان خود را به کفرگویی بر خدا گشود و به نام او و به مسکن او، یعنی آنان که در آسمان میزیند، اهانت کرد.
|
||
\v 7 به او اجازه داده شد با مقدسین بجنگد و بر آنها پیروز شود؛ و به او اقتدار بر هر طایفه و ملت و زبان و قوم داده شد.
|
||
\v 8 همۀ ساکنان زمین آن وحش را خواهند پرستید - همۀ آن کسان که نامشان در آن دفتر حیات نیامده که از آنِ آن بره است که از بدو آفرینش جهان ذبح شده بود.
|
||
\v 9 آن که گوش دارد بشنود:
|
||
\v 10 اگر کسی میباید به اسارت برود،
|
||
به اسارت خواهد رفت.
|
||
اگر کسی میباید به شمشیر کشته شود،
|
||
به شمشیر کشته خواهد شد.
|
||
این پایداریِ مقدسین را میطلبد و ایمان آنان را.
|
||
\v 11 آنگاه دیدم وحشی دیگر از زمین بیرون میآید. همچون بره دو شاخ داشت ولی مانند اژدها سخن میگفت.
|
||
\v 12 با تمام اقتدارِ وحش اوّل و به نام او عمل میکرد، و زمین و ساکنانش را به نیایشِ وحش اوّل که زخم مهلکش بهبود یافته بود، برمیگماشت.
|
||
\v 13 آیات عظیم از او به ظهور میرسید و حتی موجب میشد پیش چشم مردم آتش از آسمان بر زمین فرو بارَد.
|
||
\v 14 به سبب آیاتی که اجازه داشت به حضور آن وحش به ظهور آورد، ساکنان زمین را بفریفت و به آنها دستور داد تمثالی از آن وحش بسازند که به شمشیرْ زخم خورده، امّا همچنان زنده بود.
|
||
\v 15 به او قدرت داده شد که جان در تمثال آن وحش بدمد تا آن تمثال بتواند سخن بگوید و اسباب کشتن همۀ آن کسان را فراهم آورد که از پرستش تمثال سر باز میزدند.
|
||
\v 16 همچنین، همۀ کسان را، از خُرد و بزرگ، دارا و نادار، و غلام و آزاد واداشت تا بر دست راست خود یا بر پیشانی خویش علامت گذارند.
|
||
\v 17 تا هیچکس نتواند بدون آن علامت بخرد یا بفروشد، و آن علامتْ یا نامِ آن وحش بود، یا شمارۀ نام او.
|
||
\v 18 و این حکمت میطلبد. هر که بصیرت دارد، بگذار تا عدد آن وحش را محاسبه کند، چرا که آن، عدد انسان است. و عدد او ششصد و شصت و شش است.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 14
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه همین که نظر کردم، آن بره را دیدم بر کوه صَهیون ایستاده با یکصد و چهل و چهار هزار تن که نام او را و نام پدر او را بر پیشانی نوشته داشتند.
|
||
\v 2 و صدایی از آسمان شنیدم پرخروش چون آبهای پرشتاب؛ و غرّان چون رعد؛ آن صدا که شنیدم به صدای چنگنوازان میمانست آنگاه که چنگ بنوازند.
|
||
\v 3 و سرودی تازه سر دادند در پیشگاه آن تخت و در حضور آن چهار موجود زنده و آن پیران. و آن سرود را هیچکس نتوانست بیاموزد، مگر آن یکصد و چهل و چهار هزار تن که از میان زمینیان خریده شده بودند.
|
||
\v 4 اینان همان کسانند که خود را آلودۀ زنان نساختند، زیرا که باکرهاند. اینان راه بره را دنبال میکنند هر کجا که برود. اینان از میان آدمیان خریده شدند و به عنوان نوبر بر خدا و بره عرضه شدند.
|
||
\v 5 هیچ دروغی در دهانشان یافت نشد. اینان بَری از هر عیبند.
|
||
\v 6 آنگاه فرشتهای دیگر دیدم که در دل آسمان پرواز میکرد و انجیل جاودان با خود داشت تا ساکنان زمین را بشارت دهد، از هر قوم و طایفه و زبان و ملت که باشند.
|
||
\v 7 هم او به آواز بلند گفت: «از خدا بترسید و او را جلال دهید، زیرا که ساعت داوری او فرا رسیده است. او را بپرستید که آسمانها و زمین و دریا و چشمهساران را او آفرید.»
|
||
\v 8 و فرشتۀ دوّمی از پی او آمد و گفت: «سقوط کرد! بابِل بزرگ سقوط کرد! آن که از شراب عقلسوزِ زنای خود به همۀ ملتها نوشانید.»
|
||
\v 9 و فرشتۀ سوّمی از پی آن دو آمد و به آواز بلند گفت: «اگر کسی آن وحش و آن تمثال او را بپرستد و نشان او را بر پیشانی یا بر دست خود بپذیرد،
|
||
\v 10 آن کس نیز از شراب خشم خدا که اینک پُرمایه و خالص در جام غضب او ریخته شده، خواهد نوشید. آن کس نیز در حضور فرشتگان مقدّس و در حضور بره با گوگردِ مشتعل عذاب خواهد شد.
|
||
\v 11 و دود عذاب آنان تا ابد به بالا خواهد رفت. برای آنان که آن وحش و آن تمثال او را میپرستند و برای آنان که نشانِ نام او را میپذیرند، نه در شب و نه در روز آسایش نخواهد بود.»
|
||
\v 12 این پایداری مقدسین را میطلبد که احکام خدا و ایمان به عیسی را حفظ میکنند.
|
||
\v 13 آنگاه آوازی از آسمان شنیدم که میگفت، «بنویس: خوشا به حال آنان که از این پس در خداوند میمیرند.»
|
||
و روح گفت: «آری آنان از رنج خود خواهند رَست، زیرا که اعمالشان از پی آنها خواهد آمد!»
|
||
\v 14 آنگاه همین که نظر کردم، ابری سفید پیش رویم بود و بر آن ابر یکی نشسته بود که به پسر انسان میمانست و تاجی از طلا بر سر داشت و داسی تیز در دست.
|
||
\v 15 آنگاه فرشتهای دیگر از معبد بیرون آمد و به بانگ بلند به آن که بر ابر نشسته بود گفت: «داس خود برگیر و درو کن، زیرا که زمانِ درو فرا رسیده و محصولِ زمین آمادۀ برداشت است.»
|
||
\v 16 پس آن که بر ابر نشسته بود داسِ خویش بر زمین بگرداند و محصولِ زمین برداشت شد.
|
||
\v 17 سپس فرشتهای دیگر از معبدی که در آسمان است بیرون آمد و او نیز داسی تیز در دست داشت.
|
||
\v 18 و باز فرشتهای دیگر از مذبح بیرون آمد که بر آتش اختیار داشت و به بانگ بلند به آن که داس تیز داشت، گفت: «داس تیزت را برگیر و خوشههای انگور را از تاک زمین برچین، زیرا که انگورهای زمین رسیده است.»
|
||
\v 19 پس آن فرشته داسَش را بر زمین بگرداند و انگورهای زمین را گرد آورد و در چَرخُشتِ بزرگ خشم خدا ریخت.
|
||
\v 20 و انگورها در آن چَرخُشتْ بیرون از شهر لگدکوب شد و از آن چَرخُشت خون جاری شد و خون تا افسار اسبان بالا آمد، در مسافتی به گسترۀ هزار و ششصد پرتابِ تیر.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 15
|
||
\p
|
||
\v 1 یک نشانۀ عظیم و حیرتزای دیگر نیز در آسمان دیدم: و آن هفت فرشته بود با هفت بلای نهایی - نهایی از آن رو که با آنها خشم خدا کامل میشد.
|
||
\v 2 و چیزی دیدم که به دریایی از شیشه میمانست که با آتش درآمیخته شده باشد، و در کنار دریا کسانی را ایستاده دیدم که بر آن وحش و بر تمثال او و بر عدد نام او پیروز شده بودند. اینان چنگهایی به دست داشتند که خدا به آنان داده بود.
|
||
\v 3 و سرود خادم خدا، موسی، را میخواندند و سرود آن بره را که:
|
||
«عظیم و حیرتزاست کارهای تو،
|
||
ای خداوندْ خدای قادر مطلق.
|
||
عدل و حق است راههای تو،
|
||
ای پادشاهِ همۀ اعصار.
|
||
\v 4 کیست که از تو نترسد، ای خداوند،
|
||
و نام تو را جلال ندهد؟
|
||
زیرا تو، و تنها تو، قدّوسی.
|
||
همۀ قومها خواهند آمد و در پیشگاه تو
|
||
به پرستش خواهند ایستاد
|
||
زیرا که کارهای عادلانۀ تو اکنون آشکار شده است.»
|
||
\v 5 پس از آن دیدم که معبد، یعنی خیمۀ شهادت، در آسمان گشوده شد.
|
||
\v 6 و هفت فرشته که حامل هفت بلا بودند از آن بیرون آمدند. و فرشتگان کتان پاکیزه و درخشان به تن و شالی زرّین به دور سینه داشتند.
|
||
\v 7 آنگاه یکی از آن چهار موجود زنده، هفت پیالۀ زرّین به آن هفت فرشته داد، آکنده از خشم خدایی که تا ابد زنده است.
|
||
\v 8 و معبد به جلال و قدرت خدا آکنده از دود شد، و تا هفت بلای آن هفت فرشته به انجام نرسید هیچکس نتوانست به معبد درآید.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 16
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه صدایی بلند از معبد شنیدم که به آن هفت فرشته میگفت: «بروید و هفت پیالۀ خشم خدا را بر زمین فرو ریزید.»
|
||
\v 2 فرشتۀ اوّل رفت و پیالۀ خود را بر خشکی فرو ریخت، و زخمهای زشت و دردناک بر پیکر مردمی که علامت آن وحش را بر خود داشتند و تمثال او را میپرستیدند، پدیدار شد.
|
||
\v 3 فرشتۀ دوّم پیالۀ خود را به دریا فرو ریخت، و دریا به خون بدل شد، خونی که به خون انسانِ مُرده میمانست، و همۀ جانداران دریا هلاک شدند.
|
||
\v 4 فرشتۀ سوّم پیالۀ خود را بر رودخانهها و چشمههای آب فرو ریخت، و رودخانهها و چشمهها به خون بدل شدند.
|
||
\v 5 آنگاه شنیدم که فرشتۀ نگهبان آبها چنین گفت:
|
||
«تو عادلی در این حکمها که کردی،
|
||
تو که هستی و بودهای، ای قدّوس؛
|
||
\v 6 زیرا که آنان خون مقدسین و انبیای تو را ریختند،
|
||
پس به آنان خون دادی تا بنوشند
|
||
که سزایشان همین است!»
|
||
\v 7 و شنیدم از مذبح پاسخ آمد که:
|
||
«آری، ای خداوندْ خدای قادر مطلق،
|
||
حق است و عدل، کیفری که تو میدهی.»
|
||
\v 8 فرشتۀ چهارم پیالۀ خود را بر خورشید فرو ریخت، و خورشید فرمان یافت تا مردم را به آتش بسوزاند.
|
||
\v 9 و مردم از شدت گرما سوختند و نام خدا را که اختیار این بلاها با اوست، ناسزا گفتند، امّا توبه نکردند و او را جلال ندادند.
|
||
\v 10 فرشتۀ پنجم پیالۀ خود را بر تختِ آن وحش فرو ریخت و قلمرو او در تاریکی فرو رفت. آدمیان از فزونیِ درد، زبان خود را گاز میگرفتند.
|
||
\v 11 و به سبب آلام و جراحات خود به خدای آسمان ناسزا میگفتند، امّا از اعمال خود توبه نمیکردند.
|
||
\v 12 فرشتۀ ششم پیالۀ خود را بر رود بزرگِ فُرات فرو ریخت و آب آن خشکید تا راه برای شاهانِ شرق باز شود.
|
||
\v 13 آنگاه دیدم سه روح خبیث در هیئت وزغ از دهان اژدها و از دهان آن وحش و از دهان نبی کذّاب بیرون آمدند.
|
||
\v 14 اینان ارواح دیوهایند که آیات به ظهور میآورند و نزد شاهان سرتاسر جهان میروند تا آنان را برای نبردِ روزِ عظیمِ خدای قادر مطلق گرد هم آورند.
|
||
\v 15 «بههوش باشید، که چون دزد میآیم! خوشا به حال آن که بیدار میماند و جامهاش را نگاه میدارد، مبادا عریان روانه شود و رسوای عالم گردد.»
|
||
\v 16 آنگاه آن سه روح پلید شاهان زمین را در جایی که به زبان عبرانیان ’حارمَگِدّون‘ خوانده میشود، گرد هم آوردند.
|
||
\v 17 فرشتۀ هفتم پیالۀ خود را در هوا پاشید و از آن تخت که در معبد بود، بانگی بلند برآمد که: «کار تمام است!»
|
||
\v 18 آنگاه برق آذرخش و غریوِ غرّش رعد بود که برمیخاست، و زمینلرزهای عظیم واقع شد، چندان عظیم که نظیرش تا انسان بر زمین میزیسته، روی نداده بود.
|
||
\v 19 شهر بزرگ سه پاره شد و شهرهای قومها فرو پاشیدند. و خدا بابِل بزرگ را به یاد آورد و جام سرشار از شرابِ خشمِ خروشانِ خود را به او نوشاند.
|
||
\v 20 جزیرهها گریختند و کوهها محو و نابود شدند.
|
||
\v 21 و از آسمان تگرگی سخت سنگین بر آدمیان فرو بارید که هر دانه، انگاری پنجاه کیلو وزن داشت؛ و آدمیان خدای را از بابت این بلا ناسزا گفتند، زیرا که بلایی سخت سنگین بود.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 17
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه از آن هفت فرشته که آن هفت پیاله را در دست داشتند یکی پیش آمد و با من گفت: «بیا تا مجازات آن فاحشۀ بزرگِ لمیده بر آبهای بسیار را نشانت دهم.
|
||
\v 2 با او بود که پادشاهان زمین زنا کردند و از شرابِ همآغوشیهای او بود که ساکنان زمین مست شدند.»
|
||
\v 3 پس آن فرشته مرا در روح به بیابانی برد. در آنجا زنی دیدم نشسته بر پشت وحشی سرخفام که پیکرش یکسره با نامهای کفرآمیز پوشیده شده بود، و هفت سر و ده شاخ داشت.
|
||
\v 4 و زن جامۀ سرخ و ارغوانی بر تن داشت و در برقِ طلا و جواهر و مروارید میدرخشید. جامی زرّین به دست داشت سرشار از همۀ زشتیها و آکنده از ناپاکیِ همآغوشیهایش.
|
||
\v 5 و این نام مرموز بر پیشانی او نوشته شده بود: «بابِل بزرگ، مادر فواحش و زشتیهای زمین.»
|
||
\v 6 و دیدم که زنْ مست از خون مقدسین و خون شهدای عیسی است.
|
||
همین که او را دیدم سخت در شگفت شدم.
|
||
\v 7 فرشته به من گفت: «شگفتی تو از چیست؟ راز آن زن و آن وحش را که هفت سَر و ده شاخ دارد و زن سوار بر اوست، برایت شرح خواهم داد.
|
||
\v 8 آن وحش که دیدی، زمانی بود، اکنون نیست، و بهزودی از هاویه بر خواهد آمد و به هلاکت خواهد رسید. از ساکنان زمین آنان که نامشان از بدو آفرینش جهان در دفتر حیات ثبت نشده است، از دیدن آن وحش در شگفت خواهند شد، زیرا که زمانی بود، اکنون نیست، و با این همه، خواهد آمد.
|
||
\v 9 «این همه را ذهن حکیمی میطلبد تا دریابد. آن هفت سَر، هفت کوهند که آن زن بر آنها قرار دارد. همانها هفت پادشاه نیز هستند.
|
||
\v 10 از آنان پنج تن سقوط کردهاند، یکی باقی است و آن آخری هنوز نیامده است؛ امّا وقتی که بهواقع بیاید، باید اندک زمانی بپاید.
|
||
\v 11 آن وحش که زمانی بود و اکنون نیست، پادشاه هشتم است. او به همان هفت تن تعلق دارد و به هلاکت خود میرسد.
|
||
\v 12 «آن ده شاخ که دیدی، دَه پادشاهند که هنوز به پادشاهی نرسیدهاند. امّا در مهلتی یک ساعته از قدرت شاهان برخوردار خواهند شد، با آن وحش.
|
||
\v 13 آنان همگی یک هدف دارند و زور و قدرت خود را به وحش خواهند سپرد.
|
||
\v 14 همگی با آن بره به جنگ بر خواهند خاست، امّا بره بر آنان پیروز خواهد شد، زیرا او ربِ ارباب و شاه شاهان است - و خواندهشدگانِ او با او خواهند بود، و برگزیدگانِ او با او خواهند بود، و پیروانِ وفادار او با او خواهند بود.»
|
||
\v 15 آنگاه فرشته با من گفت: «آن آبها که دیدی، که فاحشه بر آنها قرار دارد، همانا ملتها و جماعتها و قومها و زبانها هستند.
|
||
\v 16 آن وحش و آن ده شاخ که دیدی، از فاحشه بیزار خواهند شد. او را نابود خواهند کرد و عریان رها خواهند نمود. گوشت او را خواهند خورد و او را در آتش خواهند سوزاند.
|
||
\v 17 زیرا که خدا در دل آنها نهاده است که خواست او را برآورند و با رضای خاطرْ عنانِ قدرت و حکومت خود را به دست آن وحش بسپارند، تا آنگاه که کلام خدا به تمامی تحقق یابد.
|
||
\v 18 و آن زن که دیدی همان شهر بزرگ است که بر پادشاهان زمین حکومت میکند.»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 18
|
||
\p
|
||
\v 1 پس از آن، فرشتهای دیگر دیدم که از آسمان فرود میآمد. و او اقتداری عظیم داشت و زمین از جلال او نورانی شد.
|
||
\v 2 به صدایی سخت پرصلابت فریاد برآورد که:
|
||
«سقوط کرد! بابِل بزرگ سقوط کرد!
|
||
بابِل اینک به مسکن دیوان بدل شده است
|
||
و به قرارگاه هر روح ناپاکی،
|
||
و به جولانگاه هر پرندۀ ناپاک و نفرتانگیزی.
|
||
\v 3 زیرا که از شراب عقلسوزِ زنای او قومها همه نوشیدند.
|
||
و شاهان زمین با او زنا کردند،
|
||
و تاجران زمین از کثرت تجمّلات او
|
||
دولتمند شدند.»
|
||
\v 4 آنگاه صدایی دیگر از آسمان شنیدم که گفت:
|
||
«ای قوم من، از این شهر بیرون آیید،
|
||
مبادا شریک گناهان او شوید،
|
||
مبادا سهمی از بلاهای او به شما رسد،
|
||
\v 5 زیرا که گناهان او اینک تا به فلک رسیده،
|
||
و خدا جنایات او را به یاد آورده است.
|
||
\v 6 همان را که او داده به او پس دهید؛
|
||
مزد هرآنچه کرده، دوچندان بپردازید.
|
||
از جام خودش معجونِ مضاعف به او بنوشانید.
|
||
\v 7 به او همان اندازه عذاب و اندوه دهید
|
||
که او جلال و شکوه به خود میداد.
|
||
زیرا که در دل به خود میبالد که،
|
||
”من چنان مینشینم که ملکهای مینشیند.
|
||
بیوه نیستم و هرگز به ماتم نخواهم نشست.“
|
||
\v 8 از این روست که بلاهایش یک روزه بر او نازل خواهد شد،
|
||
بلای مرگ و ماتم و قحطی.
|
||
و در آتش خواهد سوخت.
|
||
زیرا که قدیر است آن خداوندْ خدایی که او را کیفر میدهد.»
|
||
\v 9 و چون شاهان زمین که با او زنا کردند و شریک تجمّل او شدند، دود سوختن او را ببینند، بر او خواهند گریست و به سوگ او خواهند نشست.
|
||
\v 10 از ترسِ عذابی که او میکشد دورادور خواهند ایستاد و ناله سر خواهند داد که:
|
||
«دریغ، دریغ! ای شهر بزرگ،
|
||
ای بابِل، ای شهر پرقدرت!
|
||
چه شد که یک ساعته نابود شدی!»
|
||
\v 11 و بازرگانان زمین بر او خواهند گریست و به سوگ او خواهند نشست، زیرا که دیگر کسی کالای آنان را نمیخرد،
|
||
\v 12 نه طلا و نقره و جواهرات و مروارید آنان را؛ نه پارچههای نفیس و ابریشم و ارغوان و سرخ آنان را؛ نه انواع چوبهای معطر و ظرفهای عاج و ظرفهای چوبینِ گرانبها و مس و آهن و مرمرِ آنان را؛
|
||
\v 13 نه دارچین و ادویه و بخورِ خوشبو و مُر و کندر آنان را؛ نه شراب و روغن زیتون و آرد مرغوب و گندم آنان را؛ نه حیوانات اهلی و گوسفندان و اسبان و ارابههای آنان را؛ و نه بدنها و نفوس آدمیان را.
|
||
\v 14 همآنان خواهند گفت: «آن میوه که جانت تمنایش را داشت، از تو درگذشته. دولت و شوکت تو همه بر باد رفته است، و هرگز باز نخواهد گشت.»
|
||
\v 15 و تاجرانِ این چیزها که از او دولتمند میشدند، از ترس عذابی که او میکشد، دورادور خواهند ایستاد و زاری خواهند کرد و ماتم خواهند گرفت و
|
||
\v 16 خواهند گفت:
|
||
«دریغ، دریغ! ای شهر بزرگ،
|
||
پوشیده در پارچههای نفیس ارغوان و سرخ،
|
||
رخشنده در برق طلا و جواهر و مروارید!
|
||
\v 17 یک ساعته ثروت سرشار تو تباهی گرفته است.»
|
||
و هر ناخدای کشتی و هر آن کسان که با کشتی سفر میکنند، چه دریانوردان و چه کسانی که از راه دریا معاش میکنند، دورادور خواهند ایستاد.
|
||
\v 18 و چون دود آتشی را میبینند که او را میسوزاند، فریاد سر میدهند که: «هرگز آیا شهری چون این شهرِ بزرگ در جهان بوده است؟»
|
||
\v 19 و خاک بر سر میکنند و گریان و ماتمزده فریاد برمیآورند که:
|
||
«دریغ، دریغ! ای شهر بزرگ،
|
||
شهری که همۀ کشتیداران، از دولت او ثروت اندوختند،
|
||
اینک یک ساعته ویران شده است!
|
||
\v 20 ای آسمان بر او شادی کن!
|
||
شادی کنید ای مقدسین و رسولان و انبیا!
|
||
زیرا خدا دادِ شما را از او ستانده است.»
|
||
\v 21 آنگاه فرشتهای نیرومند، پارهسنگی همچندِ آسیابْسنگی بزرگی برگرفت و به دریا افکند و گفت:
|
||
«اینگونه سخت و بیامان فرو افکنده خواهد شد، بابِل، آن شهر بزرگ،
|
||
تا دیگر نشانی از او هرگز یافت نشود.
|
||
\v 22 دیگر نه نوای چنگنوازان و مطربان
|
||
هرگز از تو به گوش خواهد رسید،
|
||
و نه نوای نیزنان و شیپورنوازان.
|
||
دیگر هیچ صنعتگری از هیچ صنفی
|
||
در تو هرگز یافت نخواهد شد.
|
||
و دیگر صدای هیچ آسیایی
|
||
در تو هرگز شنیده نخواهد شد؛
|
||
\v 23 دیگر نور هیچ چراغی در تو هرگز نخواهد تابید؛
|
||
دیگر صدای هیچ عروس و هیچ دامادی در تو به گوش نخواهد رسید.
|
||
تاجران تو مردان بزرگ زمین بودند
|
||
و به افسون جادوی تو قومها همه گمراه شدند.
|
||
\v 24 در او، خون انبیا و مقدسین باز یافته شد،
|
||
و خون همۀ کسان که بر پهنۀ زمین کشته شدند.»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 19
|
||
\p
|
||
\v 1 پس از آن، صدایی شنیدم که به خروش جماعتی عظیم در آسمان میمانست، که میگفتند:
|
||
«هَلِلویاه!
|
||
نجات و جلال و قدرت از آنِ خدای ماست،
|
||
\v 2 که داوریهایش حق است و عدل است.
|
||
آن فاحشۀ بزرگ را جزا داده
|
||
که زمین را با زنایش به فساد کشید،
|
||
و از او انتقام خون بندگان خود را گرفته است.»
|
||
\v 3 و بار دیگر گفتند:
|
||
«هَلِلویاه!
|
||
تا ابد دود از او برمیخیزد.»
|
||
\v 4 و آن بیست و چهار پیر و آن چهار موجود زنده به خاک افتادند و خدای را که بر تخت نشسته بود، پرستش کردند و بانگ برآوردند که:
|
||
«آمین. هَلِلویاه!»
|
||
\v 5 آنگاه صدایی از تخت برآمد که میگفت:
|
||
«سپاس گویید خدای ما را،
|
||
ای همۀ بندگان او،
|
||
ای شما که ترس از او دارید،
|
||
از خُرد و از بزرگ!»
|
||
\v 6 آنگاه صدایی شنیدم که به خروش جماعتی عظیم میمانست، و به غرّش آبهای فراوان، و به بانگ بلند رعد، که میگفت:
|
||
«هَلِلویاه!
|
||
زیرا که خداوندْ خدای ما،
|
||
آن قادر مطلق، سلطنت آغاز کرده است.
|
||
\v 7 به وجد آییم و شادی کنیم، و او را جلال دهیم،
|
||
زیرا زمان عروسی آن بَره فرا رسیده،
|
||
و عروسِ او خود را آماده ساخته است؛
|
||
\v 8 جامۀ کتان نفیس و درخشان و پاکیزه به او بخشیده شد تا به تن کند.»
|
||
جامۀ کتانِ نفیس، اعمال پارسایانۀ مقدسین است.
|
||
\v 9 آنگاه فرشته به من گفت: «بنویس: خوشا به حال آنان که به ضیافت عروسی آن بَره دعوت میشوند.» و افزود: «اینها کلام راستین خدایند!»
|
||
\v 10 در این لحظه بود که به پایش افتادم تا او را بپرستم. امّا او به من گفت: «مبادا چنین کنی! چون من نیز همچون تو و برادران تو که شهادت عیسی را نگاه میدارند، غلام اویم. خدا را بپرست! زیرا شهادت عیسی، روح نبوّت است.»
|
||
\v 11 آنگاه دیدم که آسمان گشوده است و پیش رویم، هان اسبی است سفید، با سواری که امین و برحق مینامندش. او به عدل حکم میکند و میجنگد.
|
||
\v 12 چشمانش به آتشِ مشتعل میمانَد و بر سرش تاجهای بسیار است. و نامی دارد بر او نوشته که هیچکس نمیداند، جز خودش.
|
||
\v 13 ردایی دارد به خونْ آغشته و نامی که بدان خوانده میشود ’کلام خدا‘ است.
|
||
\v 14 سپاهیان آسمان از پی او میآمدند، سوار بر اسبان سفید، و در جامههای کتانِ نفیس و سفید و پاکیزه.
|
||
\v 15 و شمشیری از دهانش بیرون میآید بُرّان، تا با آن بر قومها بتازد. «بر آنان با عصای آهنین حکم خواهد راند.» چَرخُشتِ شرابِ خشم و غضبِ خدای قادر مطلق را لگدمال خواهد کرد.
|
||
\v 16 و بر ردا و ران او نامی نوشته شده است: ’شاه شاهان و ربِ ارباب.‘
|
||
\v 17 و فرشتهای دیدم که در آفتاب ایستاده بود و به بانگ بلند به کلّ پرندگان که در دل آسمان بال میزدند، ندا داد و گفت: «بیایید؛ برای ضیافت بزرگ خدا گردِ هم آیید
|
||
\v 18 تا از گوشت شاهان و سرداران و توانمندان بخورید، و از گوشت اسبان و سوارانشان، و از گوشت هر انسانی، از غلام و آزاد، و خُرد و بزرگ.»
|
||
\v 19 آنگاه آن وحش را دیدم، و آن شاهان زمین را دیدم، و سپاهیان آنان را دیدم، که گرد آمده بودند تا با آن سوار و سپاه او بجنگند.
|
||
\v 20 امّا آن وحش گرفتار شد و با او آن نبی کذّاب که به نامِ او آیات به ظهور میآورْد و با آیات خود کسانی را فریفته بود که علامت آن وحش را پذیرفته بودند و تمثال او را میپرستیدند. آنان هر دو، زنده به دریاچۀ آتش و گوگردِ مشتعل افکنده شدند.
|
||
\v 21 و باقی آنان به شمشیری که از دهان آن اسبسوار بیرون میآمد، کشته شدند و آن پرندگان همگی خود را از گوشت آنان بیاکندند.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 20
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه دیدم فرشتهای از آسمان فرود میآید، و کلید هاویه با اوست، و زنجیری بزرگ در دست دارد.
|
||
\v 2 او اژدها را، آن مار کهن را، که همانا ابلیس یا شیطان است، گرفت و در بند کشید تا هزار سال در اسارت بماند
|
||
\v 3 و او را به هاویه درانداخت و دَر بَر او قفل کرد و مُهر بر آن نهاد تا قومها را دیگر نفریبد تا آن هزاره سر آید. و پس از آن چندگاهی آزاد گردد.
|
||
\v 4 و تختهایی دیدم که بر آنها کسانی نشسته بودند که حق داوری به آنان سپرده شده بود. و نفوس کسانی را دیدم که سرهاشان در راه شهادت در حق عیسی مسیح و در حق کلام خدا از تن جدا شده بود. اینان نه به پرستش آن وحش و تمثال او تن داده بودند و نه علامت او را بر پیشانی و بر دست خود پذیرفته بودند. اینان دوباره زنده شدند و با مسیح هزار سال سلطنت کردند.
|
||
\v 5 این رستاخیز اوّل است. و مردگانِ دیگر زنده نشدند تا آن هزاره سر آید.
|
||
\v 6 خجسته بمانند و مقدّس همۀ آنان که در رستاخیز اوّل شرکت دارند. مرگ دوّم بر آنان هیچ قدرت ندارد بلکه در سِلک کاهنان خدا و مسیح خواهند ماند و با او هزار سال سلطنت خواهند کرد.
|
||
\v 7 آنگاه که آن هزاره سر آید، شیطان از زندان رها خواهد شد و
|
||
\v 8 در پی فریب قومها به چهارگوشۀ زمین - به جوج و ماجوج که به شماره چونان شنهای کنار دریا هستند - خواهد رفت تا آنان را برای نبرد گرد هم آورد.
|
||
\v 9 اینان بر پهنۀ زمین پیش رفتند و اردوگاه مقدسین، یعنی شهر محبوب را محاصره کردند. امّا آتش از آسمان فرود آمد و آنان را فرو خورد.
|
||
\v 10 و ابلیس، که آنان را فریب داده بود، به دریاچۀ آتش و گوگرد افکنده شد، جایی که آن وحش و نبی کذّاب افکنده شده بودند. اینان روز و شب تا ابد عذاب خواهند کشید.
|
||
\v 11 آنگاه تخت بزرگ و سفیدی دیدم، و کسی را که بر آن نشسته بود. آسمان و زمین از حضور او میگریختند و جایی برای آنها نبود.
|
||
\v 12 و مردگان را دیدم، چه خُرد و چه بزرگ، که در برابر تخت ایستاده بودند. و دفترها گشوده شد. دفتری دیگر نیز گشوده شد که دفتر حیات است. مردگان بر حسب اعمالشان، مطابق با آنچه که در آن دفترها نوشته شده بود، داوری شدند.
|
||
\v 13 دریا مردگانی را که در خود داشت، پس داد؛ مرگ و جهانِ مردگان نیز مردگان خود را پس دادند، و هر کس بر حسب اعمالی که انجام داده بود، داوری شد.
|
||
\v 14 و مرگ و جهانِ مردگان به دریاچۀ آتش افکنده شد. دریاچۀ آتش، مرگ دوّم است.
|
||
\v 15 و هر که نامش در دفتر حیات نوشته نشده بود، به دریاچۀ آتش افکنده شد.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 21
|
||
\p
|
||
\v 1 سپس آسمانی جدید و زمینی جدید دیدم، زیرا آسمان اوّل و زمین اوّل سپری شده بود و دیگر دریایی وجود نداشت.
|
||
\v 2 و شهر مقدّسِ اورشلیمِ جدید را دیدم که از آسمان از نزد خدا پایین میآمد، آماده شده همچون عروسی که برای شوهر خود آراسته شده باشد.
|
||
\v 3 و از تخت، صدای بلندی شنیدم که گفت:
|
||
«اینک، مسکن خدا با آدمیان است،
|
||
و او با آنها ساکن خواهد شد؛
|
||
و ایشان قوم او خواهند بود،
|
||
و خود خدا با ایشان خواهد بود
|
||
و خدای ایشان خواهد بود.
|
||
\v 4 او هر اشکی را از چشمان آنها
|
||
پاک خواهد کرد.
|
||
و دیگر مرگ نخواهد بود؛
|
||
و ماتم و شیون و درد
|
||
وجود نخواهد داشت،
|
||
زیرا چیزهای اوّل سپری شد.»
|
||
\v 5 سپس آن تختنشین گفت: «اینک همه چیز را نو میسازم.» و گفت: «اینها را بنویس زیرا این سخنان درخور اعتماد است و راست است.»
|
||
\v 6 باز به من گفت: «به انجام رسید! من ’الف‘ و ’ی‘ و ابتدا و انتها هستم. من به هر که تشنه باشد، از چشمۀ آب حیات بهرایگان خواهم داد.
|
||
\v 7 هر که غالب آید، این همه را به میراث خواهد برد، و من خدای او خواهم بود و او پسر من خواهد بود.
|
||
\v 8 امّا نصیب بزدلان و بیایمانان و مفسدان و آدمکشان و بیعفتان و جادوگران و بتپرستان و همۀ دروغگویان، دریاچۀ مشتعل به آتش و گوگرد خواهد بود. این مرگ دوّم است.»
|
||
\v 9 یکی از آن هفت فرشته که هفت پیالۀ پُر از هفت بلای آخر را داشتند، آمد و به من گفت: «بیا! من عروس، یعنی همسر بَره را به تو نشان خواهم داد.»
|
||
\v 10 آنگاه مرا در روح به فراز کوهی بزرگ و بلند برد و شهر مقدّس اورشلیم را به من نشان داد که از آسمان از نزد خدا فرود میآمد.
|
||
\v 11 جلال خدا از آن میتابید و درخشندگیش مانند گوهری بسیار گرانبها، همچون یشم، و به شفافیت بلور بود.
|
||
\v 12 دیواری بزرگ و بلند داشت که دارای دوازده دروازه بود و دوازده فرشته نزد دروازههایش بودند. و بر هر یک از آن دروازهها نام یکی از دوازده قبیلۀ بنیاسرائیل نوشته شده بود.
|
||
\v 13 سه دروازه در سمت مشرق، سه دروازه در سمت شمال، سه دروازه در سمت جنوب و سه دروازه در سمت مغرب قرار داشت.
|
||
\v 14 و دیوار شهر دارای دوازده پی بود که بر آنها نام دوازده رسولِ بره نوشته شده بود.
|
||
\v 15 و آن که با من سخن میگفت، میلۀ اندازهگیری زرّینی به دست داشت تا شهر و دروازهها و دیوار آن را اندازهگیری کند.
|
||
\v 16 شهر به شکل مربع، و طول و عرض آن یکسان بود. او شهر را با آن میله اندازه گرفت. طول و عرض و ارتفاع شهر با هم مساوی و برابر با دوازده هزار پرتابِ تیر بود.
|
||
\v 17 و ضخامت دیوار آن صد و چهل و چهار ذِراع اندازهگیری شد، یعنی به مقیاس انسان که فرشته به کار میبُرد.
|
||
\v 18 دیوار شهر از یشم ساخته شده بود، و شهر از طلای ناب و مانند شیشه شفاف بود.
|
||
\v 19 پی دیوار شهر با هر گونه گوهر گرانبها تزیین شده بود. پی اوّل از یشم بود، دوّمین از لاجورد، سوّمین از عقیق سفید، چهارمین از زمرّد،
|
||
\v 20 پنجمین از عقیق سرخ، ششمین از عقیق آتشین، هفتمین از زِبَرجَد، هشتمین از یاقوت کبود، نهمین از یاقوت زرد، دهمین از عقیق سبز، یازدهمین از فیروزه و دوازدهمین از لعل بنفش.
|
||
\v 21 دوازده دروازۀ شهر، دوازده مروارید بودند، یعنی هر یک از دروازهها یک مروارید بود. و میدان شهر از طلای ناب و مانند شیشه شفاف بود.
|
||
\v 22 معبدی در شهر ندیدم، زیرا خداوندْ خدای قادر مطلق و بَره، معبد آن هستند.
|
||
\v 23 و شهر نیازی به خورشید و ماه ندارد که بر آن بتابند زیرا جلال خدا آن را روشن میکند و بره چراغ آن است.
|
||
\v 24 و قومها در نور آن سلوک خواهند کرد و پادشاهان زمین، جاه و جلال خود را به آنجا خواهند آورد.
|
||
\v 25 دروازههای آن هرگز در روز بسته نخواهد شد، زیرا در آنجا شب وجود نخواهد داشت.
|
||
\v 26 فرّ و شکوه قومها به آنجا آورده خواهد شد.
|
||
\v 27 امّا هیچ چیزِ ناپاک و هیچکس که مرتکب اعمال قبیح و فریبکاری شود، به هیچ روی وارد آن نخواهد شد، فقط کسانی که نامشان در دفترِ حیاتِ بره نوشته شده است، بدان راه خواهند داشت.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 22
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه نهر آب حیات را به من نشان داد که همچون بلورْ شفاف بود و از تخت خدا و بره جاری میشد
|
||
\v 2 و از وسط میدان شهر میگذشت. در دو طرف نهر، درخت حیات بود که دوازده بارْ میوه میداد، یعنی هر ماه یک بار. و برگهای آن برای شفای قومها بود.
|
||
\v 3 و دیگر هیچ لعنتی وجود نخواهد داشت. تخت خدا و تخت بره در آن شهر خواهد بود و خادمانش او را خواهند پرستید.
|
||
\v 4 آنها روی او را خواهند دید و نام او بر پیشانی آنها خواهد بود.
|
||
\v 5 و دیگر شب وجود نخواهد داشت و آنها به نور چراغ یا خورشید نیازمند نخواهند بود، زیرا خداوندْ خدا به آنها روشنایی خواهد بخشید. و آنها تا ابد سلطنت خواهند کرد.
|
||
\v 6 فرشته به من گفت: «این سخنان درخور اعتماد است و راست است. خداوند، خدای ارواح انبیا، فرشتۀ خود را فرستاد تا آنچه را که میباید زود واقع شود، به خادمان خود باز نماید.»
|
||
\v 7 «اینک بهزودی میآیم! خوشا به حال کسی که کلام نبوّت این کتاب را نگاه میدارد.»
|
||
\v 8 من، یوحنا، همان کسی هستم که این چیزها را دیدم و شنیدم. و پس از دیدن و شنیدن آنها، پیش پاهای آن فرشته که آنها را به من نشان داده بود، افتادم تا سَجده کنم.
|
||
\v 9 امّا او به من گفت: «مبادا چنین کنی! من نیز همچون تو و برادران تو، انبیا، و آنان که کلام این کتاب را نگاه میدارند، خادم اویم. خدا را بپرست.»
|
||
\v 10 آنگاه به من گفت: «کلام نبوّت این کتاب را مُهر نکن زیرا وقتْ نزدیک است.
|
||
\v 11 پس شخص بدکار، به بدی کردن ادامه دهد و مفسد، همچنان به فساد بپردازد؛ نیکوکار، به نیکویی کردن ادامه دهد و مقدّس، همچنان مقدّس بماند.»
|
||
\v 12 «اینک بهزودی میآیم و پاداش من با من است تا به هر کس بر حسب اعمالش جزا دهم.
|
||
\v 13 من ’الف‘ و ’ی‘، اوّل و آخر، و ابتدا و انتها هستم.»
|
||
\v 14 خوشا به حال آنان که ردای خود را میشویند تا حقِ دسترسی به درخت حیات را پیدا کنند و بتوانند به دروازههای شهر داخل شوند.
|
||
\v 15 سگها و جادوگرها و بیعفتان و آدمکشان و بتپرستان و همۀ کسانی که دروغ را دوست میدارند و آن را به عمل میآورند، بیرون میمانند.
|
||
\v 16 «من، عیسی، فرشتۀ خود را نزد شما فرستادم تا این چیزها را به کلیساها اعلام کند. من ریشه و نسل داوود و ستارۀ درخشان صبح هستم.»
|
||
\v 17 روح و عروس میگویند: «بیا!»
|
||
هر آن که میشنود بگوید: «بیا!»
|
||
هر که تشنه است بیاید؛
|
||
و هر که طالب است، از آب حیات بهرایگان بگیرد.
|
||
\v 18 من به هر کس که کلام نبوّت این کتاب را میشنود هشدار میدهم که اگر کسی چیزی بدان بیفزاید، خدا بلاهای نوشته شده در این کتاب را بر او خواهد افزود.
|
||
\v 19 و اگر کسی از کلام نبوّت این کتاب چیزی کم کند، خدا او را از درخت حیات و از شهر مقدّس، که در این کتاب دربارۀ آنها نوشته شده است، بینصیب خواهد ساخت.
|
||
\v 20 آن که بر این امور شهادت میدهد، چنین میگوید: «آری، بهزودی میآیم.»
|
||
آمین. بیا، ای خداوندْ عیسی!
|
||
\v 21 فیض خداوندْ عیسی با همۀ شما باد. آمین.
|